Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایسنا»
2024-04-25@18:09:38 GMT

حقیقتی درباره فرار اسرای ایرانی

تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۷۰۰۶۷۶۹

حقیقتی درباره فرار اسرای ایرانی

با توجه به مخفی نگه داشتن اسرای اردوگاه تکریت احتمال می‌دادند که عده‌ای با فرار قصد افشای اسامی مفقودین را داشته باشند. همچنان که در اواخر تعدادی از دوستان چنین قصدی را دارند ولی به علت غیر ممکن بودن فرار از این اردوگاه این نقشه را در مکان دیگری اجرا می‌کنند.

به گزارش ایسنا، در لایه‌های مختلف جنگ و در کنار فتوحات و شکست‌ها؛ اسارت هم حالتی از جنگ است که بروز می‌یابد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

اسارت و زندانی شدن همواره بخش جدایی ناپذیر از لایه‌های گمشده جنگ است و نه فقط جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بلکه تمامی جنگ‌ها همواره ناگفته‌های فراوانی از نبرد دارند.

بر اساس اطلاعات بدست آمده، بیش از ۷۰ هزار عراقی در ایران اسیر بودند و حدود ۵۰ هزار نفر ایرانی در اسارتگاه‌های عراق به سر می‌بردند. بعید است جنگی در دنیا روی دهد که اینقدر اسیر بین آنها مبادله شود، اسیران جنگی در ایران به عنوان «آزاده‌» یاد می‌شوند و بعید است آنها به دلیل مرارت‌هایی که  کشیده‌اند وقتی به وطن بازگشته‌اند دیگر همان آدم قبلی بوده باشند.

همچنین اسارت یکی از نقاط حساس تاریخ جنگ هشت ساله عراق علیه ایران است، زیرا هم مدتش طولانی بود و هم افراد بسیاری در این جنگ اسیر شدند. برخلاف رزمندگان، جنگ برای اسیرانی که سال‌ها در زندان‌های مخوف عراق سپری کرده‌اند همچنان ادامه دارد. علاوه بر این شهید حسین لشکری که لقب «سیدالاسراء» ایرانی را دارد با ۱۶ سال سابقه اسارت رکوردار است.

در این بخش از خاطره‌بازی با جشنواره فجر به بهانه اکران فیلم «شماره ۱۰» در جشنواره چهل و یکم فجر به موضوع اسارت و آزادگان می‌پردازیم. این فیلم درباره فرارموفق یک اسیر جنگی ایرنی از اردوگاه‌های مخفی عراق است. مجیدصالحی، حسام منظور،سیامک صفری، بهرنگ علوی، مهدی زمین‌پرداز، صحرا اسداللهی و احمد کاوری بازیگران این فیلم سینمایی هستند.

بیشتر بخوانید:

*آرزوی برادر ناتنی صدام در مواجهه با خلبان ایرانی
*این زن مادر تمام اسرای ایران بود
*اسیر و اسیرداری
*مرور زندگی سید آزادگان

اصغر حکیمی مزرعه‌نو، سی‌ام دی ماه ۱۳۶۵ در حالی که مجروح بود اسیر شد و ششم شهریورماه ۱۳۶۹ رسمی به میهن بازگشت. او سال‌ها در اردوگاه «تکریت ۱۱» بود. این اسیر جنگی از تلاش آشپزها برای فرار از این اردوگاه مخوف روایت می‌کند: چند روز بعد از جریان شکنجه‌ عده‌ای به جرم تیز کردن قاشق و به روایتی ۲۷ خرداد ۶۶ شکنجه‌گران بعثی که از شکنجه بچه‌ها فارغ می‌شوند پروژه‌ دیگری را کلید می‌زنند.

تلاش آشپزها برای فرار یا کمک آنها به عده‌ای برای فرار اتهام جدیدی است که بعثی‌ها به سرکردگی عدنان (از مأموران بعثی) به بچه‌های آشپزخانه می‌زند تا بساط شکنجه‌شان همچنان پهن باشد. وجود موانع متعدد اطراف اردوگاه ۱۱ تکریت از جمله چندین ردیف سیم خاردار در عرض ۱۷ متر و عبور برق فشار قوی از میان آن به دلیل حضور غواصان آموزش دیده و خط شکن در این اردوگاه و همچنین تجربه بعثی‌ها در مواجهه با فرار اسرا در سایر اردوگاه‌ها آنها را بر آن داشته تا تمام تدابیر امنیتی لازم را در این اردوگاه اندیشیده و پیاده کنند.

از طرفی با توجه به مخفی نگه داشتن اسرای این اردوگاه احتمال می‌دادند که عده‌ای با فرار قصد افشای اسامی مفقودین را داشته باشند. همچنان که در اواخر تعدادی از دوستان چنین قصدی را دارند ولی به علت غیرممکن بودن فرار از این اردوگاه این نقشه را در مکان دیگری اجرا می‌کنند که پس از فرار و گرفتار شدن جهت شکنجه و نگهداری مجددا سر از اردوگاه ۱۱ تکریت درمی‌آورند.

با همه این تدابیر باز رژیم بعث همچنان که در مناطق مختلف عملیاتی امکان عملیات رزمندگان اسلام را غیرممکن می‌دانستند و باز شاهد شکستن خطوط دفاعی خود بودند در این زمینه نیز اطمینان کافی از تدابیر امنیتی خود نداشته و ترس هرگونه اقدامی از سوی اسرای در بند خواب را از چشم‌شان گرفته بود.

عدنان شکنجه‌گر بعثی با توجه به اینکه به زبان فارسی تسلط داشت اردوگاه‌های زیادی را تجربه کرده بود و تجربیاتش را اینجا پیاده می‌کند. در ساختمان آشپزخانه که در فضای مابین چهار بند واقع بود و به سایر بندها دسترسی نداشت حدود ۱۰ الی ۱۱ نفر از بچه‌هایی که در آشپزی مهارت داشتند در آنجا به کار گرفته می‌شوند.

چند روز بعد از جریان شکنجه‌ عده‌ای به جرم  تیز کردن قاشق و به روایتی ۲۷ خرداد ۶۶ شکنجه‌گران بعثی که از شکنجه بچه‌ها فارغ می‌شوند پروژه‌ دیگری را کلید می‌زنند. ماجرا از آنجا آغاز می‌شود که گزارشات کذبی توسط یکی از جاسوس‌های معروف، به بعثی‌ها می‌رسد مبنی بر اینکه آشپزها با دادن غذای بیشتر به عده‌ای و در واقع تقویت بنیه جسمی آنها قصد دارند تا از این طریق به فرار آنها کمک کنند.

در ابتدای اسارت غذا بصورت گروهی دریافت می‌شد و هر ظرف (قصعه) متعلق به یک گروه بود و طبیعی بود که ممکن است به هنگام کشیدن غذا توسط آشپزها مقدار کمی کم و زیاد کشیده شود و لذا آشپزها از این اتهام مبرا بودند. بعدها جهت رعایت مساوات بعد از تحویل غذا از آشپزخانه در آسایشگاه به طور یکسان بین گروه‌ها توزیع می‌شود.

اتهام دیگری نیز مطرح می‌شود مبنی بر اینکه خود آشپزها قصد فرار را داشته و با توجه به فراغت بالی که داشتند و بیشتر اوقات روز را خارج از آسایشگاه می‌گذرانند نقشه فرار را پی‌ریزی می‌کنند. براساس شواهد موجود هر دو شق مسأله دروغ و زائیده ذهن مریض جاسوس و عدنان نگهبان بعثی است. مواجهه حضوری عدنان نگهبان بعثی با یکی از متهمین اصلی یعنی آزاده سرافراز حسن طاهری که حکم سرآشپز اردوگاه را داشتند زمینه اتهامات را فراهم می‌سازد.

ماجرا از این قرار است که آقای حسن طاهری به اتفاق دوستانش در محوطه در حال بیان خاطرات و گفتگوی روزمره بوده که عدنان شکنجه‌گر معروف از دور آنها را زیر نظر داشته و با نزدیک شدن به آنها میگوید: "با هم چه می‌گفتید " که آقای طاهری  بیان می‌کند خاطرات گذشته را بیان می‌کردیم.

عدنان که دنبال بهانه می‌گشته تا چند نفری را به اتهام فرار شکنجه کند و در ابتدای افتتاح اردوگاه از همه زهر چشم بگیرد، با توجه به اینکه خود را نیز یک سر و گردن بالاتر از بقیه بعثی‌ها می‌دانست با اشاره به سایر نگهبانان بعثی می‌گوید: «اینها خر هستند من خر نیستم، داشتید نقشه فرار می‌کشیدید. دروغ می‌گویید. یک زندانی در خواب هم در حال فرار است. می‌خواهید رد گم کنید.»

البته آقای طاهری کتمان نمی‌کند که ممکن است در جایی یا جمعی به صورت محدود بحثی پیش آمده باشد که در آن از واژه فرار یا مضمون‌های مترداف آن صحبتی به میان آمده باشد و من هم در آن جمع حضور داشته باشم و جاسوسی گزارش کرده باشد که ما در حال نقشه فرار هستیم ولی برنامه و قصدی در این زمینه در کار نبوده است

با عنایت به مقدمه ذکر شده در ابتدا همه آشپزها که علی الظاهر، ۱۱ نفر بوده اند را احضار و مورد ضرب و شتم شدید قرار می‌دهند و به بدنشان برق وصل می‌کنند و عدنان که به فارسی تسلط دارد از آنها می‌خواهد که اعتراف کنند و سایر افراد مرتبطی که تلاش داشته‌اند به اتفاق هم فرار کنند را معرفی و جزئیات ماجرا را تشریح کنید.

آشپزها که روح‌شان از ماجرا خبر نداشته حرفی برای گفتن ندارند و با تحمل شکنجه‌ها بالاخره بعثی‌ها به این نتیجه می‌رسند که بجز آقایان حسن طاهری و روزعلی کرمی که تقریبا حکم سرآشپز را داشتند بقیه به اصطلاح بی‌گناه هستند و لذا رهایشان می‌کنند. با توجه به محل اسکان و استراحت دو جانی بعثی یعنی عدنان و علی آمریکایی در بند یک و دو آن دو عزیز که در آسایشگاه ۷ از بند سه زندانی هستند را به این محل منتقل و در ابتدا در محوطه مورد ضرب و شتم قرار داده و داخل چاله فاضلاب می‌اندازند و عدنان با فشار دادن چوب به پشت‌شان تمام بدنشان را در چاله فاضلاب فرو می‌کند.

چاله فاضلاب گودالی بود در اندازه دهانه چاه به عمق حدود ۱.۵ متر که آب حاصل از شستشویی ظروف و دست و صورت بچه‌های بند یک و دو به آن هدایت می‌شد و اغلب شاهد انداختن بچه‌ها داخل آن خصوصا در زمستان و سپس غلتاندن و سینه‌خیز در محوطه بودیم. یک ماه قبل از این جریان ماه مبارک رمضان بود و بارها شاهد بودیم که بچه‌ها را با دهان روزه داخل این چاله می‌انداختند و بر بدن خیس آنها کابل می‌زدند.

بعضا هم عمدا سر آنها را در فاضلاب فرو می‌بردند تا روزه ‌اشان باطل شود. جالب است که غروب روزهای ماه مبارک رمضان یکی دو نفر از نگهبان‌ها میز افطارشان را بیرون اتاق در محوطه مهیا می‌کردند و به اصطلاح افطار می‌کردند و روزه‌ی نشده را به رخ ما می‌کشیدند. البته بودند محدود نگهبانانی از جمله علی معروف به علی ابلیس که روزه هم می‌گرفتند.

در هر صورت آن دو عزیز را به اتاق نگهبانی هدایت و عدنان از آنها می‌خواهد که باید اعتراف کنید و گرنه کشته خواهی شد. البته اگر آنها به کار نکرده حتی به امید رهایی احتمالی از شکنجه اعتراف می‌کردند قطعا زیر شکنجه کشته می‌شدند. و در واقع آنها خیلی علاقه داشتند در این پروژه یکی دو نفر قربانی شوند تا از بقیه بچه‌ها زهر چشم گرفته شود.

شاهد قضیه، دستور مقامات بالاتر مبنی بر کشتن یکی از آنهاست که یکی از بچه‌های خودمان بنام محمود که امر مترجمی را به عهده داشته از میان صحبتهای بعثی‌ها متوجه می‌شود که چنین قصد و دستوری وجود دارد. این دو عزیز که حرفی برای اعتراف نداشتند به قرآن قسم می‌خورند که روحشان از این قضیه بی‌خبر است ولی آنها که به قرآن اعتقادی نداشته خصوصا عدنان که اصلا ادعای مسلمانی نداشته و اعتراف کرده بود که به مسیحیت گرویده است لذا تکلیفش معلوم بود.

به هر حال اصرار از بعثی‌ها و انکار از بچه‌ها، نهایتا پاهای این دو عزیز را به چوب فلک می‌بندند و با کابل به کف پاهایشان می‌زنند. عدنان که تشنه شکنجه بود و از آه و ناله افراد زیر شکنجه لذت می‌برد از افسر مافوقش نیز حرف شنوی نداشته و بی‌محابا به اتفاق علی آمریکایی این دو برادر عزیز را می‌زنند تا خسته می‌شوند و نهایتا با روشن کردن اتو کف پایشان را می‌سوزانند.

از شدت درد و سوزش چندین مرتبه بی‌هوش شده و از حال می‌روند و هر بار با ریختن آب روی آنها به هوش آورده و مجددا این شکنجه دردناک را تکرار می‌کنند. چند مورد نیز اتو را زیر کشاله ران و زیر بازوهایشان می‌گذارند و می‌سوزانند و هیچ توجهی به ناله‌های آنها نمی‌کنند. همچنان که قبلا ذکر شد اتاق نگهبانی عراقی‌ها و محل شکنجه در بند یک و دو روبروی آسایشگاه سه واقع بود و ما که به صدای آه و ناله گاه و بیگاه بچه‌ها زیر شکنجه عادت کرده بودیم یادم هست که این واقعه در شب اتفاق افتاد و ما تا پاسی از شب در سکوتی غمبار و زجرآور شاهد صدای آه و ناله دلخراش این عزیزان بودیم.

شکنجه جسم انسان و شندین صدای فریاد قربانی روح و روان انسان را می‌آزارد. بر اساس شواهد موجود تمام گوشت کف پای این دو عزیز سوزانده می‌شود.  پس از شکنجه آنها را بمدت دو ماه داخل زندانی جداگانه که در بند معروف به آشپزخانه واقع است انداخته و در شرایط اسفباری زندانی می‌شوند دو ما بدون حمام و دارو و استفاده از دستشویی.

کف پاها به علت سوختگی شدید و عدم رسیدگی در گرمای تیر و مرداد عفونت می‌کند و عفونت به عمق پا سرایت و کِرم می‌زند. آنها حتی اجازه استفاده از دستشویی هم نداشته و در این مدت برای قضای حاجت از قوطی استفاده می‌کنند. مقدار کمی آب و غذا نیز از پنجره کوچک زندان تحویل می‌گیرند. پس از دو ماه زندانی که دیگر امکان زنده بودن آنها نمی‌رود در شرایط اسفناک با بدنی نحیف به بند منتقل و اعلام می‌شود هیچ کس حق ارتباط با آنها را ندارد.

تا مدتی برای رفت و آمد و انتقال به دستشویی و ... توسط بچه‌ها با پتو جابجا می‌شوند. مدتی نیز زیر بازوهایشان را می‌گیرند و تا آخر اسارت امکان راه رفتن عادی خود را از دست می‌دهند. پس از آزادی علی رغم اینکه تحت درمان قرار می‌گیرند و دارو مصرف می‌کنند هنوز هم پس از گذشت بیش از ۳۰ سال از این جریان از سوزش کف پا و انتقال حرارتش به سایر نقاط بدن رنج می‌برند و دارو مصرف می‌کنند.

در ایام بعد از آتش‌بس که عدنان می‌خواهد از اردوگاه برود در محوطه با آقای طاهری مواجه می‌شود و از او خدا حافظی می‌کند. آقای طاهری هم در جواب می‌گوید: "علی یارت برو ببینیم چی می‌شود" عدنان که از این حرف یکه می‌خورد و شاید عذاب وجدان آزارش می‌دهد بعد از نیم ساعت بازمی‌گردد و به آقای طاهری می‌گوید:" من پای تو را سوزاندم ولی تو دل مرا سوزاندی".

آقای طاهری از غواصان بسیجی و دلیر عملیات کربلای ۴ بودند و آقای روزعلی کرمی نیز از دلاوران لشکر ۲۱ حمزه ارتش. برای بعثی‌ها ارتشی و سپاهی و بسیجی فرقی ندارد. دو همرزم، دو همدل و هم بند که نمونه‌ای از همدلی و همزبانی ارتش و سپاه ملت ایران است. وقتی با آقای طاهری پیرامون جاسوس مورد نظر بحث می‌شود می‌گوید؛ «من او را در همان اردوگاه بخشیدم.»

انتهای پیام

منبع: ایسنا

کلیدواژه: جشنواره فجر 1401 جشنواره فجر فیلم سینما دفاع مقدس جنگ تحمیلی مجید صالحی عراق اسیر کافه خاطره جشنواره فیلم فجر 1401 جشنواره فجر 1401 برگزیده ها جشنواره فجر جشنواره فیلم فجر نقد فیلم کافه خاطره جشنواره فیلم فجر 1401 جشنواره فجر 1401 برگزیده ها آقای طاهری دو عزیز بعثی ها بچه ها عده ای

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۰۰۶۷۶۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

درگیری دوباره در اردوگاه تروریست‌های سوری

تروریست‌های الجیش الوطنی (همسو با ترکیه) در شمال استان حلب واقع در شمال سوریه بر سر کشته شدن یکی از فرماندهان خود به جان هم افتادند. - اخبار بین الملل -

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم، در پی کشته شدن «معتصم عباس» فرمانده لشکر المعتصم وابسته به گروهک الجیش الوطنی (همسو با ترکیه)، اعضای این گروهک به جان هم افتادند.

به نوشته المیادین، این درگیری‌ها در شهر «مارع» در شمال استان حلب جریان دارد و طرف‌های درگیر با سلاح‌های سبک و نیمه سنگین همدیگر را هدف قرار می‌دهند.

تقلای دولت جولانی برای فرار از فروپاشی همزمان با ادامه اعتراضات در ادلب و حلب/ گزارش اختصاصی

وبگاه نهاد موسوم به دیده‌بان حقوق بشر سوریه (همسو با معارضان) نیز نوشت که درگیری‌ها پس از آن آغاز شد که «معتصم عباس» سعی کرد دو فرمانده لشکر «المعتصم» را به اتهام فساد مالی بازداشت کند و همزمان اختلافات شدیدی نیز میان اعضای ارشد این گروهک بر سر تقسیم اموال و مناصب از مدت‌ها پیش وجود داشت.

پس از تلاش معتصم عباس برای دستگیری «الفاروق ابوبکر» و «محمد الضاهر» این درگیری‌ها آغاز شد و از سوی دیگر نیز گروهک «الجبهه الشامیه» نیز نیروهای خود را برای کمک به «معتصم عباس» راهی شهر «مارع» کرده است.

به گفته منابع سوری، «الفاروق ابوبکر» و «محمد ضاهر» و «مصطفی سیجری» سه تن از سرکردگان لشکر «المعتصم» تلاش کرده‌اند علیه معتصم عباس کودتا کنند که در این میان معتصم عباس نیز کشته شده است.

انتهای پیام/

 

دیگر خبرها

  • اجساد فلسطینیان شواهدی از اعدام و شکنجه را نشان می‌دهد
  • درگیری دوباره در اردوگاه تروریست‌های سوری
  • اعتراض آوارگان فلسطینی به سیاست‌های آنروا
  • برگزاری اردوگاه حمایت از غزه در دانشگاه سیدنی استرالیا + تصاویر
  • اوضاع وحشتناک اسیران غزه به روایت آزاده فلسطینی
  • یاسین در اردوگاه پرسپولیس آفتابی شد
  • کشف بقایای زنان شکنجه شده به شیوه «مافیا‌های ایتالیایی»
  • (تصاویر) شکنجه تکان‌دهنده زنان به شیوه «مافیا‌های ایتالیایی»
  • فیلم/ زخمی شدن کودک فلسطینی در اردوگاه البریج (۱۳+)
  • کشف بقایای زنان شکنجه و خفه شده‌ به شیوه «مافیاهای ایتالیایی» در مراسم قربانی ۶ هزار سال پیش